عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم... تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت معلم گفته بود انشا بنویسید موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید تو نوشته بودی علم بهتر است شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود خودکارش روز قبل تمام شده بود بقیه بچه ها به او خندیدند آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته شاید معلم هم نمی دانست ثروت و علم گاهی به هم گره می خورند گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خریداو اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش میکشید!! باید آماده می شدیم برای ساختن آینده تقویتی بودم تو تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد او اما نه انگیزه داشت نه پول، درس را رها کردو دنبال کار می گشت هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت های کنکور جستجو کنم تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به به کناری انداختی او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود !!! وقت گرفتن نتایج بود تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی، همان آرزوی دیرینه ی پدرت او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند هیچ وقت پایان نمی گیرد ... تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!! او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!! هیچگاه در کنار هم نبودیم هیچگاه یکدیگر را نشناختیم آخر داستان چگونه بود ؟؟؟ سوالات به نظر اسون اما واقعا جواب های خنده داری دارن جنگ 100 ساله چند سال طول آشید؟ الف- 116 سال ب- 99 سال ج- 100 سال د- 150 سال کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟ الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟ الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی …………………. غضنفر از خیر یک میلیون دلار گذشت جواب سؤالات در پایین اگر شما فکر میکنید که از غضنفر باهوشتر هستید و به هوش او میخندید پس لطفا به جواب صحیح سؤالات در زیر توجه کنید جنگهای صد ساله از سال 1337 تا 1453 به مدت 116 سال طول کشید کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته میشود انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته میشود نام کوچک شاه جورج البرت بود (در 1936 او نام کوچک خود را تغییر داد) توله سگ در زبان اسپانیایی INSULARIA CANARIA که در فارسی به معنی جزایر توله سگها است
من نوشته بودم علم بهتر است
معلم آن روز او را تنبیه کرد
من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
سال های آخر دبیرستان بود
من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های
روزنامه چاپ شده بود
من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی
من آن روز خوشحال تر از آن بودم
چند سال گذشت
من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
وقت قضاوت بود
من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
زندگی ادامه دارد ...
من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
من ، تو ، او
اما من و تو اگر به جای او بودیم
………………….
………………….
………………….
………………….
.
.
.
.
.
.
کد قالب جدید قالب های پیچک |