عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
کوچه دل شب است و خیال و وهم است مرا کوچه دلتنگی دل نمور و تنگ است مرا شب است و چشمانم منتظر آمدنش کوی دل با رسیدنش وه چه تنگ است مرا سالک(در سوگ دوست عزیزم فتانه) ای سالک عشق احد از ناله شبها بگو از بی کسی جاده بی انتها بگو نگو تنهایم و دردم گلوگیر است نگو از شاخه نخل و ز عشقت به مولا بگو گریه کن آسوده شو از درد و غم شب که به خواب میروی قل هو والله بگو هنوز نخرامیده ام ولی فرصت نگاهت گذشت روشنی... درباره روشنایی ها بگو من چه گویم در حالی که تو لب بسته ای دگر درد و غم چند ساله ات را با یکتا بگو طلوع یک غروب خیره ماندم بر طلوع یک غروب از چشانم اشک میبارد همی میشود خشک و شکن چون روی من آسمان دیگر چه مینالد همی می رود چون لحظه ها در لحظه ها روز و شب دیگر چه میبالد همی ای قسم بر یک طلوع و یک غروب ناجی ام دیگر چه می آرد همی گویدم ای منجی بی ناله ام عشق تو از دور می آید همی گویمش من باشم و رویای او قلب من از شور میسازد همی
کد قالب جدید قالب های پیچک |