عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
رونوشت : فک کنم محمد صادق یه فیدی اینچنین زده بود .. باهاش حال کردم اصن یه وضعی !! میوههایی که باید با پوست بخورید شاخه گلی خشکیده قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...
روزی که تمامی ملتِ رهبر دوست به فرمان نائب حضرت ولیعصر (روحی فداه ) لبیک گفتند و سیل وار پای صندوق های رای رفتند روزی بود که از آسمان جای باران امید می بارید روزی بود که سرور موسیقی زنده کشور بود و ترانه در نت مهربانی ها کنسرت می داد .. رییس جمهور محبوب من .. به تو رای ندادم ولی تو اینک رییس دولتی هستی که ما برایش برای بقایش برای ثباتش برای آزادیش برای آرامشَ ش خون ریختیم .. گریه کردیم آه کشیدیم بغض کردیم حبس نفس کردیم .. حالا تو با هم تدبیری هایت با امیدوارانت با همه مسئول هایت مارا به اصل خویش بازگردانی مارا به اصلی بازگردانی که همه از حضورش و از ظهورش نا امید گشته اند .. تو مسئولی در برابر رای دادن کودکانی که در بغل مادر در گرمای اهواز گریه می کرند .. تو مسئولی در برابر جان بازی که با دو پای عصاوار در صف طولانی صندوق های پایتخت ایستاده بود .. تو مسئولی در برابر پیر مردی که چهار زانو تا دم صندوق ها آمد و در آخر در بغل یکی از جوانها رایش را ثبت کرد .. تو مسئولی در برابر رای های آبادی که راه ماشین رو نداشت .. تو مسئولی در برابر رای های سربازان پادگان حمید .. تو مسئولی در برابر همهء آنانی که مجازی به تو رای دادند و رای هایشان خوانده نشد ولی دلشان با تو بود .. تو دیگر نه در برابر 18 میلیون نفر تو در برابر 75 میلیون نفر مسئولی .. رئیس جمهور محبوب من ! تدبیر و امیدت را دوست دارم .. یکی در گوشم زمزمه می کند که همه چیز خوب می شود .. غم نان همسایه مسجد ما تمام می شود .. هزینهء جفت شدن خادمه ء محل جور می شود .. یکی برای گاز کشی خانه اش به تو امید دارد .. یکی برای آینده اش به تو امید داره .. تدبیری پیشه کن که ما آینده را نبازیم تدبیری پیشه کن تا در مجلس های کمیل خوانی حرف مسکن و جفت شدن حالمان را جای روضه خراب تر نکند .. تدبیری پیشه کن تا مردی را که 40 کیلومتر آمده تا امضا بگیرد کارش به فردا نینجامد .. تدبیری پیشه کن رئیس دولتِ محبوب من ! تدبیرهایت را دوست می دارم ..حال نوبت تو و هم کارانت هم فکرانت هم سلیقه هایت هم رزمانت هم لباسهایت هم قدمهایت هم سایه هایت ! هم میزی هایت و هم همهایت !! است که رنگی بر آسمان یخ زدهء مردمی بپاشی که روزگارشان کمی ناروزگار شده است .. رئیس جمهور محبوب من ... تدبیر و امیدت را دوست دارم
پی نوشت : اولین یادداشت فارق از مقوله ادبیات هست شاید هم نه .. نمی دونم ... مخالفت آزاد است
چرا میوه ها را با پوست بخوریم؟
در باور عموم پوست ضخیم میوه ها به علت تلخی، گس بودن و... قابل خوردن نیست؛ در صورتی که در میوه هایی مثل سیب، توت، انگور، گلابی، هلو، مزه پوست مشابه گوشت میوه است و به همین دلیل مصرف میوه با پوست امری عادی تلقی می شود. در عین حال، ارزش غذایی پوست میوه را می توان با قسمت های مختلف آن مقایسه کرد. حتی گاهی بیشتر ویتامین های میوه ها در پوست آنها نهفته است و بیشتر از گوشت میوه خاصیت دارد؛ به عنوان مثال پوست سیب، پرتقال و نارنگی حاوی فیبر و آنتی اکسیدان است و مصرف آن از بروز سرطان پیشگیری می کند. البته نمی توان به مردم توصیه کرد که هر نوع میوه ای را با پوست بخورند چرا که طعم بسیاری از میوه ها به ویژه پرتقال، نارنگی، موز، کیوی و انار با پوست اصلاً مطبوع نیست اما متخصصان توصیه می کنند یک پنجم میوه دلخواه تان را با پوست بخورید؛ حتی اگر مزه آن برایتان ناخوشایند باشد. از طرفی در بسیاری از مواقع عادت پوست کردن میوه ها به ذائقه افراد بر می گردد؛ به عنوان مثال در غذاهای محلی تایوانی و هندی از ترکیب موز (با پوست) و نارگیل استفاده می شود و یا ایرلندی ها برای طعم دار دسرها از کیوی استفاده می کنند؛ بدون اینکه پوست آن را جدا کنند. حتی ما ایرانی ها نیز برای طبخ بسیاری از غذاها مثل مرصع پلو سراغ پوست پرتقال می رویم. بنابراین به کمک تمهیداتی می توان از خواص ارزشمند پوست میوه ها بهره برد. این در حالی است که تعدادی از کارخانه های تولید آبمیوه صنعتی نیز برای بالا بردن کیفیت و ارزش غذایی محصولات شان در آخرین مرحله، آنتی اکسیدان استخراج شده از پوست میوه ها را تحت فرایند خاصی به آبمیوه اضافه می کنند.
حتی پوست موز بخورید!
بدون شک خوردن هیچ میوه ای با پوست به عجیبی موز نیست اما در صورتی که بتوانید یک هشتم این میوه را با پوست بخورید، احتمالاً دچار پیرچشمی و حتی افسردگی نمی شوید. حالا پرسش مهم این است که چطور پوست موز را از آلودگی های میکروبی پاک کنیم؟ بد نیست بدانید موز شسته شده پس از 24 ساعت سیاه و خراب می شود به همین دلیل باید کمی پیش از مصرف، آن را با آب سرد و محلول ضدعفونی کننده میوه و سبزی بشویید و بعد از آبکشی با یک دستمال نخی تمیز خشک کنید. راستی یک نکته طلایی درباره پوست موز! برای سفید کردن دندان ها و براق کردن چرم و یا نقره هم می توانید از پوست موز کمک بگیرید. کافی است پوست موز را روی موضع مورد نظر بمالید و منتظر نتیجه خارق العاده باشید.
تندرستی پرتقالی
فرض کنید بدون پوست کندن پرتقال، آن را گاز بزنید! شاید کمی خنده دار به نظر برسد اما این، نتیجه تحقیقات اخیر متخصصان است که می گویند پوست پرتقال و نارنگی علاوه بر ویتامین A، ویتامین C، ویتامین های گروه B، مواد معدنی، کلسیم، سلنیوم، منگنز و روی حاوی ماده ای به نام لیمونین است که تاثیرات مضر اشعه فرابنفش خورشید را خنثی می کند؛ به طوری که خوردن یک قاشق چایخوری پوست پرتقال در طول هفته چه به صورت رنده شده و چه به صورت مربا احتمال ابتلا به سرطان پوست را تا 30 درصد کاهش می دهد. بنابراین در طول هفته 3 تا 4 مرتبه پرتقال یا نارنگی بخورید و برش اول را با پوست امتحان کنید؛ نه به خاطر طعم آن بلکه به دلیل مبارزه با سرطان. باور کنید به امتحانش می ارزد!
خواص این لباس پشمی
شاید افرادی را سراغ داشته باشید که کیوی را با پوست می خورند اما احتمالاً تعداد آنها از انگشتان دست بیشتر نیست. متخصصان تغذیه می گویند ترکیبات مفید موجود در این پوست کرک دار با انواع باکتری های خطرناک مثل استافیلوکوک و ای کلای مبارزه می کنند و مانع از بروز بسیاری از بیماری ها با منشا باکتریایی (مثل سرماخوردگی های غیر ویروسی) می شوند.
با پوست سیب لاغر شوید
متخصصان بر این باورند پوست کندن سیب بین 25 تا 30 درصد ارزش غذایی میوه را از بین می برد. بنابراین برای کاهش کلسترول بد و فشارخون، پیشگیری از پوکی استخوان و سرطان و کاهش احتمال بروز بیماری های قلبی و عروقی از پوست کندن سیب خودداری کنید. حتی برای کاهش وزن می توانید از پوست سیب کمک بگیرید چون فیبر موجود در آن احساس سیری طولانی مدت ایجاد می کند و مانع از پرخوری و دریافت کالری های اضافی می شود. البته افراد معدودی به پوست سیب حساسیت دارند که با پختن میوه و تهیه کمپوت این مشکل رفع خواهد شد.
با میوه های چرب چه کنیم؟
احتمالاً برای شما هم پیش آمده که هنگام شستن میوه ها مثل پرتقال، سیب، خیار و... چربی روی آنها را احساس کرده باشید که به راحتی هم تمیز نمی شوند. بد نیست بدانید این چربی، باقیمانده سمومی است که برای دفع آفت های گیاهی مورد استفاده قرار گرفته اند.
برای شستن این میوه ها پس از گل زدایی و شستشوی ساده میوه ها باید یک ظرف را از آب پر کنید و چند قطره ماده ضدعفونی کننده مخصوص میوه و سبزی در آن بریزید و بعد از 3 یا 4 دقیقه میوه ها را با آب ساده، آبکشی و با یک دستمال تمیز خشک کنید تا چربی به طور کامل از سطح میوه پاک شود. البته یادتان باشد استفاده از مواد ضدعفونی کننده باعث کاهش عمر میوه های شسته شده می شود؛ بنابراین اگر میوه ها چرب نیستند، بهتر است به همان آبکشی با آب و اسکاچ نرم اکتفا کنید.
این افراد پوست میوه ها را نخورند
به طور کلی پوست بیشتر میوه ها حاوی فیبر فراوانی است و از آنجا که مصرف فیبر زیاد افراد مستعد یا مبتلا به مشکلات گوارشی را با مشکل مواجه می کند، آنها نباید هیچ میوه ای را با پوست بخورند. البته اگر می خواهید ویتامین میوه ها حفظ شود نباید با چاقوی کند به جان آن بیفتید! به گفته متخصصان، بریدن میوه (به ویژه میوه هایی که ویتامین C دارند) با چاقوی کند ویتامین های میوه را از بین می برد و در نتیجه با مصرف آنها هیچ ویتامینی به بدن تان نمی رسد.
صددانه یاقوت اینجا نشسته
به باور خیلی ها انار یکی از خوشمزه ترین میوه های پاییزی است اما خوردن آن سختی های خاص خودش را دارد چرا که بعد از کلی زحمت کشیدن برای پوست کندن آن به پوسته های سفیدی می رسیم که دانه ها را پوشانده اند. هر چند خوردن پوست ضخیم انار اصلاً منطقی نیست و هیچ تحقیقی هم درباره مصرف خام آن انجام نشده است (برای برطرف کردن گلودرد، زخم گلو و درمان انگل می توان از جوشانده پوست انار استفاده کرد) اما هنگام خوردن این میوه خوشمزه نباید پرده های سفید اطراف دانه ها را جدا کنیم چرا که این پوسته های نازک حاوی مقادیر قابل توجهی فیبر هستند و در رفع یبوست و مشکلات دستگاه گوارش موثرند و با کنترل اشتهای کاذب باعث کاهش وزن می شوند.
شستن اصولی، شرط خوردن با پوست
در اینکه پوست میوه ها خاصیت زیادی دارند شکی نیست اما در صورتی که میوه به خوبی شسته و ضدعفونی نشود، این احتمال وجود دارد که میوه خوردن برایتان دردسرساز شود و دچار مشکلات گوارشی و حتی مسمومیت شوید.
البته میوه ها براساس بافت، ضخامت پوست، سختی و نرمی و... روش های شستشو و نگهداری متفاوتی دارند؛ به عنوان مثال برای شستشوی میوه های نرم مثل انواع توت، انگور، خرمالو، گیلاس، آلبالو، آلو و همچنین میوه هایی با پوست نازک مثل خیار، گلابی و... باید یک ظرف آب خنک داشته باشید و میوه ها را داخل ظرف بریزید و به آن دو تا سه قطره محلول ضدعفونی کننده میوه اضافه و بعد از 10 دقیقه کاملاً آبکشی کنید.
پوست خیار را نکنید
خیار از جمله میوه هایی است که کالری بسیار پایینی دارد و بسیاری از خانم ها برای داشتن تناسب اندام این میوه را به عنوان میان وعده مصرف می کنند اما متخصصان می گویند اگر خیار ارگانیک و بدون سموم شیمیایی باشد، نباید پیش از مصرف آن را پوست بکنید چرا که پوست این میوه خاصیت کلاژن سازی دارد و مصرف روزانه 3 تا 4 عدد خیار علاوه بر رفع چروک های سطحی پوست باعث شادابی و شفاف شدن پوست می شود.
این 1+5 نکته را به خاطر بسپارید
1. پیش از شستن میوه قسمت خراب آن را جدا کنید زیرا باکتری های بیماری زا در این نواحی به سرعت رشد می کنند و باعث خراب شدن کل میوه می شوند.
2. بهتر است برای شستشوی میوه هایی که پوست شان خوردنی است از ضدعفونی کننده ها و شوینده های شیمیایی استفاده نکنید و سراغ محصولات گیاهی و طبیعی موجود در داروخانه ها بروید؛ هر چند که در صورت آبکشی مناسب خطری سلامت تان را تهدید نمی کند اما هیچ کس از احتیاط کردن ضرری ندیده است.
3. هرگز میوه های درشت و تیره رنگ نخرید! شاید ظاهر این میوه ها مجلسی و مناسب پذیرایی از مهمان باشد اما بیشتر آنها برای رشد سریع تر و بهتر با کودها و سموم شمیایی حاوی نیترات آغشته شده اند و پاک کردن این ماده سرطان زا از میوه اصلاً کار راحتی نیست.
4. توصیه می شود دور خرید میوه های گلخانه ای یک خط قرمز بکشید چرا که این میوه ها علاوه بر نداشتن طعم مناسب، معمولاً حاوی کود و سموم شیمیایی زیادی نیز هستند.
5. هر چند معمولاً ماندگاری میوه های شسته شده در یخچال 50 درصد کمتر از میوه های نشسته است اما نگهداری میوه های آلوده در محیط یخچال باعث انتشار آلودگی ها می شود.
1+5. برخلاف باور عموم شستن میوه ها با نمک هیچ تاثیری روی میکروب زدایی ندارد و نباید نمک را جایگزین محلول های ضدعفونی کننده کنید اما خیس کردن میوه ها در محلول دو لیتر آب و دو تا سه قطره مایع ظرفشویی و سپس آبکشی مناسب آنها تا حدی موثر است.
تندرستی/ شماره 128/ 25 مهر ماه 92/ پریسا اصولی/ صفحه 34
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد .
تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش بود . همان قدر زیبا ،
با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و ...
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در نظرم خیال انگیز مینمود.
به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .
اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.
ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.
محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.
هر بار که به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی اش میشد !
اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .
<< انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد >>
این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .
باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .
آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟ آیا او هنوز هم در حد و اندازه های من بود ؟!
من که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت.
محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .
برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .
آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .
مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.
هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:
این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش خون ریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .
بعد نامه یی به من داد و گفت :
این نامه رو محسن امروز برای تو نوشت و گفت که بهت بگم : (( نامه و هدیه رو با هم باز کنی ))
مرجان رفت و ساعت ها آن کادوی خونین در دستم بود و مثل یک مجسمه به آن خیره مانده بودم .
اما جرات باز کردنش را نداشتم .
خون خشکیده ی روی آن بر سرم فریاد میزد و عشق محسن را به رخم میکشید و به طرز فکر پوچم ، میخندید.
مدتی بعد یک روز که از دانشگاه بر میگشتم وقتی به مقابل خانه مان رسیدم ، طنین صدای آشنائی که از پشت سرم می آمد ، سر جایم میخکوبم کرد .
_ سلام مژگان . . .
خودش بود . محسن ، اما من جرات دیدنش را نداشتم .
مخصوصا حالا که با بی وفائی به ملاقاتش نرفته بودم .
چطور میتوانستم به صورتش نگاه کنم !
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه دوباره صدایم کرد
و این بار شنیدن صدایش لرزه بر اندامم انداخت .
_ منم محسن ، نمی خوای جواب سلامم رو بدی ؟
در حالی که به نفس نفس افتاده بودم بدون اینکه به طرفش برگردم گفتم
_ س . . . . سلام . . .
_ چرا صدات میلرزه ؟ چرا بر نمی گردی ! نکنه یکی از پاهای تو هم قطع شده که نمیتونی این کار رو بکنی ؟
یا اینکه نکنه اونقدر از چشات افتادم که حتی نمی خواهی نگاهم کنی ! . . .
این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته بودم .
حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم .
تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود .
آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی .. . کمی به رفتنش نگاه کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود .
وای ! که چقدر دوست داشتم زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید تا مجبور نباشم آن نگاه سنگین را تحمل کنم .
نگاهی که کم مانده بود ستون فقراتم را بشکند !
چرایش را نمیدانم . اما انگار محکوم به تحمل آن شرایط شده بودم که حتی نمیتوانستم چشمهایم را ببندم .
مدتی گذشت تا اینکه محسن لبخندی زد و رفت . .
حس عجیبی از لبخند محسن برخاسته بود . سوار بر امواج نوری ، به دورن چشمهایم رخنه کرد و از آنجا در قلبم پیچید و همچون خون ، از طریق رگهایم به همه جای بدنم سرایت کرد .
داخل خانه که شدم با قدمهای لرزان ، هر طور که بود خودم را به اتاقم رساندم و روی تختم ولو شدم . تمام بدنم خیس عرق شده بود . دستهایم می لرزید و چشمهایم سیاهی میرفت . اما قلبم . . .
قلبم با تپش میگفت که این بار او میخواهد به مغزم یاری برساند و آن در حل معمائی که از حلش عاجز بودم کمک کند .
بله ، من هنوز محسن را دوست داشتم و هنوز خانه ی قلبم از گرمای محبتش لبریز بود که چنین با دیدن محسن ، به تپش افتاده بود و بی قراری میکرد.
ناخودآگاه به سراغ کادو رفتم و آن را گشودم . داخل آن چیزی نبود غیر از یک شاخه گلی خشکیده که بوی عشق میداد .
به یاد نامه ی محسن افتادم و آن را هم گشودم . (( سلام مژگان ، میدانم الان که داری نامه را میخوانی من از چشمت افتاده ام ، اما دوست دارم چیز هائی در مورد آن شاخه گل خشکیده برایت بنویسم . تا بدانی زمانی که زیبائی آن گل مرا به هوس انداخت تا آن را برایت بچینم ، میدانستم گل در منطقه خطرناکی روییده ، اما چون تو را خیلی دوست داشتم و میخواستم قشنگترین چیز ها برای تو باشد . جلو رفتم و . . .
بعد از مجروحیتم که تو به ملاقاتم نیامدی ، فکر کردم از دست دادن یک پا ، ارزش کندن آن گل را نداشته .
اما حالا که درام این نامه را می نویسم به این نتیجه رسیده ام که من با دیدن آن گل ، نه فقط به خاطر تو ، که درواقع به خاطر عشق خطر کردم و جلو رفتم ، عشق ارزش از دست دادن جان را دارد ، چه برسد به یک پا و …
گریه امانم نداد تا بقیه ی نامه را بخوانم . اما همین چند جمله محسن کافی بود ، تا به تفاوت درک عشق ، بین خودم و محسن پی ببرم و بفهمم که مقام عشق در نظر او چقدر والا است و در نظر من چقدر پست .
چند روزی گذشت تا اینکه بر شرمم فایق آمدم . به ملاقات محسن رفتم و گفتم که ارزش عشق او برای من آن قدر زیاد است که از دست دادن یک پایش در برابر آن چیزی نیست و از او خواستم که مرا ببخشد.
اکنون سالها است که محسن مرا بخشیده و ما درکنار یکدیگر زندگی شیرینی را تجربه میکنیم.
ما ، هنوز آن کادوی خونین و آن شاخه گل خشکیده را به نشانه ی عشق مان نگه داشته ایم.
کد قالب جدید قالب های پیچک |