سفارش تبلیغ
صبا ویژن













عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق

شاپرک

 

 

شاپرک

 

 

تو هنوز سراغ مرا از شاپرک ها می گیری؟



نمی دانم نامه هایم را به کدامین نشانی بفرستم.



کنجِ اتاقم پر از نامه هایی ست که حتّا بازشان نکردم.



میدانی



در انتظار نامه ات



پشت پلک هایِ خیسم نام تو را نوشتم؟



آن روز که تاج غرورم را بر سر داشتم



و جادوی نگاهت مرا دیوانه کرد



توتاج غرورم را شکستی



و قلبم را به تاراجِ نگاهت بردی



و عهد کردی



سراغم را از شاپرک بگیری.



غروبِ دلتنگی ام بود



که به کلبه ی شاپرک در باغچه ی گل های عشق رفتم.



و روی گل برگ های شقایق نگاه کردم.



چه غریبانه چشمانش را بسته بود



و عمرش را به تاراج زمان فرستاده بود؟



گریه کردم



و از بی وفاییِ تمام حرف هایت رنجیدم.

 


نوشته شده در یکشنبه 92/8/5ساعت 9:22 صبح توسط همخونه نظرات ( ) |



کد قالب جدید قالب های پیچک