عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
دارم توی سردی نگاهت ذوب میشم.... تعجب نکن...هذیون نمیگم.... از وقتی که تو به لبخندهای من اخم کردی و از گریه های من خندیدی، من توی یخبندون نگاهت ذوب شدم...نیست شدم.... یکی داره از دور فریاد میزنه...گوشامو میگیرم....سرم درد میکنه.... چشمامو میبندم....نه....حتی با چشمای بسته، تصویر تو....توی قاب شکسته دلم..رهام نمیکنه.... یکی داره از دور فریاد میزنه....بی اختیار میرم سمت صدا... تو.....اما.... با نگاهت....... التماس میکنی موندم رو.... من...اما...مسخ شده، بی توجه به روشنی ها....راهم رو ادامه میدم.... شنیدم صدای زمین خوردنت رو....اما...من.....رفتم.... سربه هوا و بی خیال از تابلوهای خروج ممنوع از دنیای شیشه ای تو گذشتم... به هوای دنیای رویایی پوشالی.... اما...... من گم شدم...... برگشتم....شکسته و خسته....بی روح و بی جون..... دلم طاقت نیاورد دوری از چشماتو..... دوری از گرمای دستاتو...و عشقت..... برگشتم....اما...تو.... میگن بعد من یخ شدی و برف.... نگات میکنم.....و توی سردی نگاهت ذوب میشم.....و .....میمیرم..... یه گوشه دنیای شیشه ای یه نور هست.... همیشه باهم میرفتیم.....اما..اینبار تنهام..... تنها.....ناامید...خسته....بی رمق.... صدای زمین خوردنمو میشنوی...؟ گرمای قطره اشکم رو حس میکنی....؟ از نور...تورو میخوام.... زانو میزنم...گریه میکنم...برای با تو بودن..... یکی داره از دور فریاد میزنه....فریاد نه..... صدام میکنی با نگاهت..... نگاهت از فرسنگها فاصله...جون دوباره میده به من و زندگی..... داره بارون میاد....بوی خاک و بوی گلای یاس..... میای بریم تو آسمونا کنار ابرها بگیم بیشتر ببارن...؟
کد قالب جدید قالب های پیچک |