عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، از خدا خواستم تا شکیباییام بخشد، از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، از خدا خواستم تا از رنجهایم بکاهد، از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد، من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری. از خدا خواستم یاریام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
خدا گفت:
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
خدا گفت:
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
خدا گفت:
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
خدا گفت:
رنج و سختی، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر میکند.
خدا گفت:
بایسته آن ا
و خدا گفت:
آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت
کنم!
کد قالب جدید قالب های پیچک |