عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! وقتی دختری رو در حال آرایش کردن در خیابان های تهران میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی صدای ترانه ی خواننده های زیر زمینی تاکسی ها گوشم را کر میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی استاد اقتصاد دانشگاه مان هر طوری که بخواهد به اسلام و مسلمانان توهین میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی گرانی سر به فلک میکشد و کک مسئولین نمیگزد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی این همه فاصله طبقاتی بین مردم رو میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی با همسر محجبه ام راه میروم و نگاه متعجبانه مردم را میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی مواد مخدر جوانان ما رو میگیرد و مسئولین هیچ برنامه ای ندارند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی احترام به والدین یک ضد ارزش میشود شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی خواننده ای به اهل بیت ع توهین میکند و جامعه عکس العملی نشان نمیدهد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی مردم کشورم مایکل جکسون را الگو قرار میدهند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی ارزش وسیله ورزش مردم می شود شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی شهدا پله ترقی ما در رسیدن به مقاصد غیر میشوند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی زنان جامعه در استفاده از لباس صرفه جویی میکنند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی گشت ارشادمون بیشتر احتیاج به ارشاد دارد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی عادل فردوسی پور با برنامه نود مردم را از نماز صبح باز میدارد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی این بانگ آزادی کز خاوران خیزد یهو از نیاوران میخیزد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی در روز عزا حرمت ارباب می شکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی برخی از مسئولین با بی غیرتی تمام دم از رابطه با آمریکا میزنند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی بنیاد شهید کشته های اغتشاشات را شهید اعلام میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی غربتی ها و پاپتی ها از غیرت می گویند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی جوانان ما رها دنبال رهایی اند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی ماهواره طرفداران بیشتری از یادواره شهدا پیدا کرده شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی جوانان عیش را عشق تفسیر میکنند و همواره در حال گفتمان آنچنانی هستند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی مترو جمهوری اسلامی آهنگ بی کلام خواننده های غربی را پخش میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم وقتی همه حق حرف زدن دارند بجز بچه های حزب اللهی ها شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم آره من شک دارم که در کشور اسلامی زندگی میکنم
دختر: توباز گفتی ضعیفه؟
پسر: خب… منزل بگم چطوره؟
دختر: وااااای… از دست تو!
پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه…اصلاباهات قهرم.
پسر: باشه بابا… توعزیزمنی، خوب شد؟… آشتی؟
دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟
پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.
دختر: … واقعا که!
پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟
دختر: لوووس!
ای بابا: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!
دختر: بازم گفت این کلمه رو…!
پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!
دختر: من ازدست توچی کارکنم؟
پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!
دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!
پسر: صفای وجودت خانوم!
دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!
پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!
دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”
پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
دختر: ولی من که بور بودم!
پسر: باشه… فرقی نمی کنه!
دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من...
پسر: …
دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟
پسر: …
دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…
پسر: …
دختر : الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…
پسر: خدا… نه… (گریه)
دختر: چراگریه میکنی؟
پسر: چرا نکنم… ها؟
دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…
پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…
دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا
پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم
دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟
پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…
دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …
پسر: …
دختر: دوباره ساکت شدی؟
پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!
تک عروس گلستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…
نه… اشک و فاتحه
نه… اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… خاتون من! توخیلی وقته که…
آرام بخواب بای کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..0!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـوآرام بخواب…
کد قالب جدید قالب های پیچک |